ایستگاه آخر
.:: Your Adversing Here ::.
 

پرویز پرستویی، زندگی در خانه 12 متری

 

 روزی كه از روستا آمدیم

 

 
من پرویز پرستویی هستم؛ متولد 1334. 3سال بعد از تولدم بود كه خانواده‌مان، از روستا به تهران آمدند. وقتی به تهران آمدیم به دروازه غار رفتیم؛ جنوب شهر. تا سال 48 آنجا بودیم؛ خانه قمرخانم، از این خانه‌های كندویی و كارگریمستأجر بودیم. وضعیت‌مان خوب نبود. سختی می‌كشیدیم. مادرمان، بیشتر از همه سختی می‌كشید. پدرم دستفروش بود. از همین بلوری‌های اینجا، جنس‌های بلوری می‌گرفت و می‌رفت كرج. با درشكه می‌برد آنجا. آنجا هم كارتن را روی سرش می‌گذاشت و بلور می‌فروخت. هر روز این كار را می‌كرد تا اینكه یك روز مادرم، به پدرم گفت: «نمی‌خواهد بروی سركار.» بعد از مدتی، فهمیدیم كه مادر، پولدار شده است. قرار بود برویم خانه بخریم. اما با كدام پول؟ مادر پس‌انداز كرده بود، 11هزار تومان. از همان پول‌های خرجی كه پدرم می‌داد. هیچ كدام‌مان خبردار نشدیم. آمدیم ته یكی از كوچه‌های خیابان عباسی و خزانه بخارایی، نرسیده به ترمینال، خانه‌ای گرفتیم 2 طبقه که 5  اتاق داشت. هیچ‌كس از این كار مادر خبردار نشده بود، همه پول‌ها را بدون اینكه كسی خبردار شود، در متكا قایم می‌كرد. این‌جوری بود كه ما خانه‌دار شدیم

.: ادامه مطلب :.
  • نوشته : mortezabojari
  • تاریخ: شنبه 23 دی 1391برچسب:پرویزپرستویی,زندگی نامه,خاطرات پرویزپرستویی,محل زندگی پرویزپرستویی,,
  • صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 13 صفحه بعد


    mortezabojari

    mortezabojari

    mortezabojari

    http://mortezabojari.loxblog.com

    ایستگاه آخر

    پرویز پرستویی، زندگی در خانه 12 متری

    ایستگاه آخر

    برای هر مشکلی دست کم دو راه حل وجود دارد ، سکوت و صبر و گذر زمان شاید زندگی آن جشنی نباشد که انتظارش را داشتی حال که به آن دعوت شده ای تا میتوانی زیبا برقص

    ایستگاه آخر